به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ «فهم نشانهشناسی رسانهها» نوشته مارسل دانسی و ترجمه گودرز میرانی و بهزاد دوران که تازگی در انتشارات علمی فرهنگی منتشر شده است، اثر قابل تاملی در فهم جدید از نقش رسانه در عصر جدید است.
سی. رایت میلز مینویسد: جاز تجاری، سریالهای [رادیویی و تلویزیونی]، داستان عامهپسند، کمیک استریپها و فیلمها، تصاویر، شیوههای رفتاری، استانداردها و اهداف تودههای شهری را تعیین میکنند. همه افراد بهنحوی در مقابل این دستگاههای فرهنگی برابرند؛ رسانههای جمعی مانند خود فناوری، از نظر دامنه و جذابیت، تقریباً جهانشمولاند. آنها نوعی مخرج مشترک و نوعی طرحواره برای احساسات جمعیِ از قبل برنامهریزی شدهاند.
در مقدمه این کتاب آمده است: در فیلم «جیمز باندِ» سال 1997 تحت عنوان فردا هرگز نمیمیرد، ضدقهرمان شرور، برخلاف ضدقهرمانان فیلمهای پیشین [جیمز] باند، بهدنبال کنترل بر جهان، است؛ [البته اینبار] نه از طریق نیروی جسمانی، بلکه از طریق بهدست آوردن کنترل همه رسانههای ارتباطات جمعی. این فیلم ماجراهای الیوت کارور را توضیح میدهد. الیوت کارور آدمی شرور شبیه بیل گیتس است که در آغاز فیلم در آستانه مسلطشدن بر افکار مردم عادی از طریق تعیین آنچه آنها میبینند و میشنوند، است. نیازی به گفتن نیست نیروهای خوب که بهوسیله قهرمان نترس، جیمز باند، هدایت میشوند با «نجات جهان» از سلطه بیرحمانه یک غول رسانهای دیوانه خارج از کنترل، ماجرا را پایان میدهند.
پیام شفاف آن فیلم و بسیاری موارد مشابه دیگر از نظر درونمایهای که از سال 1997 به بعد آمدهاند، این است که ما در دنیایی زندگی میکنیم که بهطور فزاینده بهوسیله کسانی که اهرمهای «قدرت رسانهای» را در دست دارند، تهدید میشود؛ یعنی بهوسیله کسانی که شبکههای تلویزیونی، استودیوهای تولید فیلم و رسانههای رایانهای را کنترل میکنند. اما ترس از غولهای رسانهای چیزی نیست که صرفاً بهوسیله فیلمسازان احساس شود. بدون شک، بسیاری از اینها، کتابهایی هستند که در دهه گذشته منتشر شدهاند و خطرات جدیای را که رسانهها برای همه جنبههای جامعه معاصر پیش میآورند، به باد انتقاد میگیرند. اکثر اینها بهشکلی گزنده از افراد و گروههایی که نهادهای رسانهای را تحت کنترل خود دارند، انتقاد میکنند. بسیاری دیگر میکوشند تا تفسیری عقلانی از شرایط اجتماعیای که از گسترش جهانی فرهنگ رسانهای پدید آمدهاند، ارائه دهند. اما، تعداد بسیار اندکی روزمره زندگی مدرن کمک کردهاند، بفهمند. هدف این کتاب نیز دقیقا همین است: نگاهی دقیق به آن ساختارها از درون چهارچوب مفهومی علمی که نشانهشناسی نامیده میشود. دیدگاه ویژهای که در اینجا مدنظر است، این است که این ساختارها برای ما بسیار «طبیعی» و «بامعنا» بهنظر میرسند، زیرا همانطور که معلم کانادایی ارتباطات، مرحوم مارشال مکلوهان بهدرستی مطرح ساخت، رسانههایی که ما میسازیم، امتدادهای ناخودآگاه فرایندهای ذاتی حسی و شناختی ما هستند.
مارسل دانسی هدفش از نوشتن این کتاب را در مقدمه چنین بیان میکند: مطالعه آکادمیک رسانهها، ریشه در امریکای دهه 1930 دارد. اما تا اواخر دهه 1950 نشانهشناسی مجال ورود به این قلمرو تحقیق را نیافت. در این دهه نشانهشناس فرانسوی، رولان بارت، برای نخستینبار، اهمیت مطالعه رسانهها را برحسب چگونگی تولید معنا، نشان داد. همانگونه که بارت در شاهکار سال 1957 خود تحت عنوان اسطورهشناسی معتقد است، روش نشانهشناسی، روشی بنیادین است، زیرا برخلاف سایر رویکردها به رسانهها، این روش تقریباً بهطور انحصاری بر معناهای پنهان تمرکز دارد. عجیب اینکه برداشتهای بسیار اندکی از «نشانهشناسی رسانهای» بارت از اواخر دهه 1950 مطرح شده است. دلیل عمده آن، این واقعیت است که نشانهشناسی هرگز بهطور واقعی در چشمانداز آکادمیک جای مناسبی نیافت. بهگونهای که تعداد بسیار اندکی پژوهشگر حرفهای «تمام وقتِ» نشانهشناسی وجود دارد. بهعلاوه به دلایلی، در دهه بعد از خلق اثر بارت، نشانهشناسی بهسرعت شهرت و اعتبار چشمگیر حوزهای را به دست آورد که بیش از حد فنی، پر از اصطلاحات نامفهوم بهشدت پیچیده است. این کتاب نوشته شده تا نشان دهد که عکس این قضیه درست است. نشانهشناسی از تعداد اندکی مفهوم اساسی که بهراحتی در مطالعه هر نوع سیستم معنایی انسانی قابل کاربرد هستند، تشکیل شده است.
مارسل دانسی میافزاد: بنابراین، این کتاب بهعنوان مقدمهای بر نشانهشناسی رسانهها در نظر گرفته شده است. من این کتاب را برای دانشجویانی که دورههای آغازین رشتههایی چون نشانهشناسی عمومی، روانشناسی، زبانشناسی، اسطورهشناسی، آموزش و پرورش، مطالعات ادبی،جامعهشناسی، انسانشناسی فرهنگی، مطالعات فرهنگی، مطالعات ارتباطات و تحلیل رسانهها را میگذرانند، مناسب ساختهام، بهطوری که بتوانند یک راهنمایِ عملی داشته باشند تا در بررسی و فهم رسانهها از دیدگاه خاص نظریه نشانهشناسی به آنها کمک کند. برای تسهیل خواندن آن، از خواندن آن، از ارجاعات پیدرپی به ادبیات مرتبط پرهیز کردهام. آثاری که به فهمِ تفسیرها، توضیحات و تحلیلهای گوناگونی که در این کتاب ارائه دادهام، کمک میکنند، در آخر کتاب فهرست شدهاند. گهگاهی ارزیابی انتقادی از نوع خاصی از محصولات رسانهای مطرح ساختهام. اما هدف اصلی این نوشتار نقد نیست. هزاران کتاب در بازار وجود دارد که رسانهها را از زوایای ایدئولوژیگ بررسی میکنند. برخی از آنها در کتابشناسی پایان کتاب گنجانده شدهاند. هدف اصلی من در اینجا صرفا نشان دادن این نکته است که چگونه میتوان نشانهشناسی را در مطالعه رسانهها بهکار برد؛ نه بیشتر، نه کمتر.
از منظر مارسل دانسی، روش نشانهشناسی بهوسیله دو شیوه جستوجوگرانه عمده مشخص میگردد:
1. تحقیق تاریخی. سیستمهای معنایی را باید ابتدا از نظر تاریخی بررسی کرد. دلیل این امر کاملاً روشن است: برای به دست آوردن هرگونه فهمی از اینکه یک چیز چه معنایی میدهد، در وهله نخست لازم است روشن شود که چگونه این معنا بهوجود آمده است. بنابراین، در هرفصل، بحث موردنظر بهصورت مستمر از طریق موضوعات تاریخی مرتبط با ریشه و تکامل یک رسانه خاص و نیز موضوعات مرتبط با محصولات و ژانرهایی که این رسانه در طول زمان ایجاد کرده است، توضیح داده خواهد شد.
2. تفسیر. هدف تحقیق نشانهشناسی پرده برداشتن از ماهیت رابطه x=y است. x چیزی است که بهصورت مادی وجود دارد و میتواند واژه، رمان، برنامه تلویزیونی یا هر ساخته انسانی دیگری باشد. y همان چیزیی است که این ساخته [انسانی] در همه ابعاد خود (شخصی، اجتماعی، تاریخی) معنا میدهد. فهمیدن اینکه معناهای y چه هستند، اساس و محتوای روش نشانهشناسی را شکل میدهد. این رویه را عموما «تفسیر» مینامند.
برای کاربردیتر شدن کتاب، مجبور شدم که انتخاب عنوانها و میزان پرداختن به هر یک از آنها را محدود سازم. با وجود این، کوشیدهام تا حد امکان مجال گستردهای فراهم آورم؛ بهطوری که در هر سرفصل موضوعات، مفاهیم و روشهایی را توضیح دادهام که میتوانند نشان دهند چگونه تحقیق نشانهشناسی شکل مؤثر از تحلیل رسانهها است.
مارسل دانسی توضیح میدهد: نیازی به گفتن نیست که آنچه من دربارهاش نوشتهام و چگونگی نوشتن آن، به پیشینه و اولویتهای خودم بستگی دارد. با این توضیح، امیدوارم خواننده را مطمئن سازم که از هیچ تلاشی برای تأکید بر روش تحلیل نشانهشناسی، نه دیدگاههای شخصیام، فروگذار نکردهام. از این رو، آرزوی قلبی من این است که خواننده، توضیح روش من را به شیوههای مختلف قابل استفاده بیابد. برای این هدف، از سبکی ساده استفاده کردهام و درباره هرگونه دانش فنی قبلی از طرف خواننده، مطلقا هیچ چیز را مفروض نگرفتهام. برای دریافت دیدگاههای مختلف، مکمل و اضافیِ عنوانهای مختلفی که به آنها پرداختهام، به خواننده توصیه میشود به آثار فهرستشده مرتبط با آن در آخر کتاب مراجعه کند.
او میافزاید: فصل اول کتاب نگاهی اجمالی به انواع گوناگون رسانهها و تحول تاریخی آنها دارد. این فصل همچنین توضیح اولیهای درباره اصول مقدماتی و مفاهیم نشانهشناسی فراهم میسازد. فصل دوم، مفاهیم اصلی و تکنیکهای روش نشانهشناسی را که برای اجرای آزمون سیستماتیک بازنماییها و محصولات رسانهای به کار میرود، معرفی میکند. سپس از فصل سوم تا فصل هشتم، رسانهها و ژانرهای چاپی، شنیداری، فیلم و تلویزیون، رایانه و تبلیغات از زاویه تحقیق نشانهشناسی بررسی میشود. بهاین دلیل که من در کانادا زندگی و تدریس میکنم، اکثر توضیحات و مثالهایم برای بحث و تحلیل این فصول مبتنی بر وضعیت موجود در آمریکای شمالی است. اما در صورت امکان، مثالهایی از ژانرهایی که با آنها در سایر کشورها آشنا هستم، آوردهام. فصل پایانی را اندیشههای خودم درباره رابطه بین رسانهها و فرهنگ معاصر و خصوصا درباره تأثیراتی که تصور میشود رسانهها بر روان انسان معاصر دارند، شکل میدهد.
«فهم نشانهشناسی رسانهها» نوشته مارسل دانسی و ترجمه گودرز میرانی و بهزاد دوران در 387 صفحه در انتشارات علمی فرهنگی به قیمت 22000 تومان منتشر شده است.
نظر شما